ساربانا يك نظر در روي آن زيبانگار/
گر به جاني ميدهد اينك خريدار آمدست/
من دگر در خانه ننشينم اسير و دردمند/
خاصّه اين ساعت كه گفتي گل به بازار آمدست/
«سعدي»
بهترين راه شادي و تفريح، استفاده از طبيعت است؛ اسلام دين فطرت است و با شاديكردن كه خواستهي غريزي انسان است، مخالفتي ندارد، آنچه مورد انتقاد است شاديهاي نابجاست!
بهار آمد، بيهيچ دغدغهاي كه در دل ما به چه اندازه زمستان باقي است. بهار نشانهي بزرگ الهي براي توجه دادن آدمي به «اصل خويش» است كه هر لحظه در حال دگرگوني و نوشدن است. نشانهاي براي پردهگشايي از خلقت عظيم و خالق عزيزي كه با «قدرت و حكمت و رأفت» همهي اين عالم را به سوي كمال دلالت ميكند و بلكه به غايت آن ميبرد. روح بهار، روح توحيد و تفكر و طراوت است. توحيد، مقصد است، تفكّر ميسر است، و طراوت ثمرهي آن، و اين سه، همان است كه در بهارستان دايم مدرسه، رخ ميدهد و بايد بيش از اينها رخ دهد.
ما گلهايي دايمي به نام دانشآموز و باغباني به نام معلم و بهارستاني به نام مدرسه داريم، پس بهار بيشترين نسبت را با «مدرسه و معلم و دانشآموز» دارد. بهار بهانهاي پربهاست براي بيداري انسان، خداوند براي بيدارشدن ما هزاران ساعت را كوك كرده است؛ مثل تولد كودك، مرگ هر عزيز، فراز و فرود هر قدرت، هستي و نيستي هر شادي و خزان و بهار هر سال. اينها همه ساعتهايي است كه براي بيداري انسان كوك شده است! آيا در ميان اين همه زنگ براي بيداري و اين همه بانگ براي بيدارباش باز هم كسي ميتواند در خواب بماند؟!
خبرت هست كه مرغان سحر ميگويند
آخر اي خفته، سر از «خواب جهالت» بردار
هر كه امروز نبيند اثر قدرت او
غالب آن است كه فرداش نبيند ديدار
تا كي آخر چو بنفشه سر غفلت در پيش
حيف باشد كه تو در خوابي و نرگس بيدار
اين بانگهاي پياپي براي آن است كه اگر ما زير آوار پوچي فرو ماندهايم و يا در غبار غفلتها فرو خفتهايم، با يك صدايي به رنگ خدا بيدار شويم! و بهار يكي از زيباترين صداهاي خدايي است.
چنانكه پيامبر(ص) فرمود: «اَنَّ لله في ايّام دَهرِكُم نفحاتٌ فَتَعَرَّضوا عليها» يعني «بدانند كه خداوند در روزگار عمرتان نفحاتي را بر شما ميفرستد وقتي اين بادهاي روحنواز وزيدن گرفت پنجرههاي دلتان را بر آن نبنديد بلكه خود را بر آن عرضه كنيد.» شيخ اجل سعدي عليهالرحمه با اين بشارت به روال هميشگياش زبان به انذار ميگشايد و از همه ميخواهد كه از بهار به عنوان بهانهاي براي تأمل و تعمق در اسرار هستي استفاده كنند.
اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود
هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار
كوه و دريا و درختان همه در تسبيحند
نه همه مستمعي فهم كند اين اسرار
و بهار يكي از نفحات الهي است و هان اي آيندهسازان، بياييم امروز بهار را باور كنيم تا فردا را به هيچ ضمانتي بياعتبار و رايگان نفروشيم؛ زيرا چه كسي هست كه باور نكند كه به باور، زندگي جاري شد، و به باور، انسان، كار را آسان كرد و به هستي آموخت چه كسي هست، كه بايد باشد و كه بايد بشود.
باطن بهار ما را به توحيد و بيداري دعوت ميكند تا از كوير خودخواهي غفلت برگرديم تا بتوانيم در گلستان توحيد پناه گيريم، اينها درسهاي بزرگي است كه بهار با آن معلمي ميكند.
خدايا اي مُحوِّلِ حَولِ و الاحوال !
سال جديد را سال «احسن حال» و سال كمال و سال روحهاي شفاف و زلال قرار بده و ما را از رخوت و خواب و خميازه به نشاط و سرزندگي و شور عاشقانه رهنمون گردان!
آمين يا ربّالعالمين